نوشته شده توسط : میلادزمانی(معین)

ومن چه عاجزانه افق های طلایی نگاهترا با هزاران تمنا جستجو میکنم

و قصه تنهایی را در اسمان آبی نگاهت در میان می گذارم ببینم اشکی که در نگاهت موج می زندبارانی از عشق بود برای باغ رویا هایم

و دلم چه بی قرار برای نگاه عاشقت می تپید

در دل شب های تاریک وجودم به جستجوی روشنایی شمع وجودت وی گردم.

به افتاب گردانی می مانم که هر صبح به امید افتاب تو سر از خواب بر می دارم.

و خوب می دانم بی تو گلبرگ های نازک وجودم را باد سرد خزان در هم فرو می ریزد

و جوانه های نا شکفته امیدم به دو از تو می خشکند



:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 1 / 4 / 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میلادزمانی(معین)

 

تمام احساسم مال توست وقشنگترین ترانه های صبحگاهی رابرای تو به ل جاری میکنم

 

می دونی هترین عطرهایم ازنفس توساخته شده است وزیباترین اسمان درنگاه توجلوه میشود   من برای لبخندت دلتنگ وبرای تمام حرفهایت کاغذهایی ازجنس خاطره تدارک دیده ام صدای تو ترنم باران است 

  

هرگزجزبرای توزندگی نکردم تومیروی وشایدبه من نیندیشی ولی هرتپش قلب من به یاد توست     



:: بازدید از این مطلب : 867
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 1 / 4 / 1390 | نظرات ()