نوشته شده توسط : میلادزمانی(معین)

هرگاه مردم دستانم را ازتابوت بیرون بگذارید

تاهمه بدانند که چیزی از این دنیا با خود نبردم

چشمان مرا بیرون بگذارید

تاهمه بدانند

چشم به راه کسی بودم

تکه یخی برروی سنگ مزارم بگذارید

تابجای یار برای من گریه کند

 

 

 

 

 

 

بندبندجسم من

شعله سوزانیست

که تن پاک تورادرشب اغوش خودش

تابرافروختگی

تاخودسوختگی خواهد بود

فصلهای عشق من بهاررنگینی است

که غم تلخ پاییز را

تا ابدسر شاخه سرسبز

گره خواهد زد

 

 



:: بازدید از این مطلب : 836
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 / 7 / 1390 | نظرات ()